زندگی من احمد

ساخت وبلاگ
سلامالان که دارم پسـت می نویسم مهرســا هم جلوم نشستــه و همه اش داره سعی میکنـــه رو کیبورد بزنه البته من دارم دکش می کنم برهدست و پا در اورده رو همه اش مزاحم کارهای ماست و نق میزنه.خیلی زودتر از اونی که فکرش رو بکنیم زمان میگذره و الان که فکر می کنم میبنیم چقدر سریعداره بزرگ میشه و یواش یواش باید به فکر تولد یک سالگیش باشیم.تو این 8 ماهه حداقل 5 تا مسافرت رفته و اخریش هم اول همین هفته به فریدون کنار بود.قبلا تو ماشین خیلی اروم تر بود ولی تازگی ها بیشتر نق میزنه و مقاومت میکنه در برابر خوابالبته وقتی میخوابه بیدار میشه حالش خیلی خوبه ولی برای سخت میخوابه.از قبل هم میدونستم من و بفرستن تسهیلات خیلیییی سرم شلوغ میشه و کار خیلی خرتو خریهولی چاره ای نبود و مجبور بودم بالاخره برم و الانم روزی نیس که بتوتم زود بیام خونه.تازه وقتی هم که میام کارها رو نصفه کاره رها می کنم.شمال که بودم متوجه شدم تنها پسرعموم با اینکه سنش بالا هم نبود متاسفانه تو خواب سکتهکرده و از دنیا رفته برای همین فردای اون روز که رسیدم تهران رفتیم کرج برای خاکسپاری.چقدر لحظه ی تلخ و ناگواری هست هم برای خانواده اش هم برای خوده متوفی که باید همه چیرو بزاره و دست خالی بره به یه دنیای دیگه!!!خدا همه مون رو برای اون روز رحمت کنه که روز خیلیییی سخت خواهد بود!خیلی از اطرافیان این روزها میرن کربلا ولی خودم سفر تو شلوغی رو دوست ندارم برای همین توبرنامه مون هست که به امید خدا تو یک بازه زمانی خوب حتما بریم کربلا.به دلیل مشغله ها و کمی هم تنبلی کمتر نسبت به قبل می نویسم.دیگه زندکی عیال واری هم چی رو ازت میگیره زندگی من احمد...
ما را در سایت زندگی من احمد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mylive-ahmada بازدید : 107 تاريخ : دوشنبه 21 شهريور 1401 ساعت: 19:36